ماهان ماهان ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

ماهان من

روزهای آخر خرداد 94 و بابا گفتن

اولین فصل بهار زندگیتو تجربه کردی پسرم،امسال بهار با وجود تو برای ما هم خیلی قشنگتر بود. اولین کلمه ای که گفتی بابا بود،بابا وحید صبح ميخواست بره مغازه،که اومد شمارو بوس کرد تا بره،که یهو با همون حالتی که لباتو میکنی پشت هم گفتی بابابابابابا البته با تشدید روی حرف ب،خیلی ذوق کردیم ماهانم مخصوصاً بابایی،یه عالمه بوست کردیم.روزبروز بیشتر عاشقت میشیم.حالا بریم سراغ عکسا: پارک نزدیک خونمون  چهارشنبه شب 27ام رفتیم خونه مامان شیرین، شما بغل من بودی و بابایی ازت عکس انداخت    ماهانم این روزا خیلی تحرکت بیشتر شده،بخاطر همین منم بیشتر حواسم بهت هست،هر چیزی رو که میبینی دست مین...
30 خرداد 1394

برنده شدن ماهان در مسابقه نی نی وبلاگ

ماهانم پسر عزيزتر از جونم توی نیم سالگیت اولین موفقیتت رو توی اولین مسابقه ای که شرکت کردی بدست آوردی،بهت تبریک میگم خیلی خیلی خوشحالم،ماهان توی مسابقه نی نی وبلاگ از طرف هیئت داوران نفر اول شد. از نی نی وبلاگ هم تشکر ویژه میکنم.عکس شما: ...
23 خرداد 1394

نیمه دوم خرداد و هفت ماهگی

ماهانم وقتی ایستاده نگهت میدارم،خیلی دوست داری،همش به پاهات نگاه میکنی و میخندی ،اینجا ام داشتی پاهاتو نگاه میکردی که منم سریع از پاهای کوچولوی خوشگلت عکس انداختم. اینجا يه قدم به جلو برداشتی  اینجا تازه رسیدیم خونه عمه سونيا    تازگیا لباتو این مدلی میکنی و یه چیزهایی میگی که آهنگ قشنگی دارن ولی واضح نيستن هنوز  پنجشنبه 21 خرداد،مامان شیرین و عمه سونيا گفتن که دلمون واسه ماهان یه ذره شده،که قرار شد بیان خونمون،شب که اومدن خونمون به پیشنهاد بابایی رفتیم آبشار.عمو امینینا هم اومدن    ببین چه جوری به عروسک نگاه میکنی  ...
23 خرداد 1394

واکسن شش ماهگی

ماهانم اول از همه نیم سالگیتو تبریک میگم،خیلی این شیش ماه زود گذشت،اصلاً باورم نميشه که شیش ماه از روزی که تورو به صورتم چسبوندنو توام لباتو به صورتم چسبونده بودی میگذره،شیش ماه از اولین بغل کردنت از اون حس خاص میگذره،هر چی میگذره بیشتر قدر لحظات با تو بودن رو میدونم.نوزدهم با بابایی سه تایی رفتیم مرکز بهداشت،اول قد و وزنت رو گرفتن،که خداروشکر خوب و نرمال بود.قدت  70 سانتیمتر و وزنت 8700 و دور سرت 44 بود.بعدش واکسنتو زدیم،این سری خیلی اذیت شدی تا دو روز تب داشتی. اینحا واکسن زدی حال نداشتی پسرم. ببین چه جوری هندونه میخوری از دست بابایی 😁😁😁 اینجا خونه مامان شیرین رفته بودیم بابا جلیل گفت...
22 خرداد 1394

عکسای آتلیه شش ماهگی

روز 14 خرداد عکس های آتلیه ات حاضر شده بود که بابایی تحویل گرفت، چند تا از عکساتو اینجا میذارم    عکساتو چون از روی شاسی و عکسات گرفتم،کیفیتشون یکم پایین اومده. شب همون روز دو تا مامان بزرگا و بابا بزرگات دلشون برای نوشون تنگ شده بود و اومدن خونه ما تا شما رو ببينن،نمیدونستن که عکسات آماده شدن،وقتی دیدن،کلی ذوق کردن. ماهانم این روزا کارات خیلی خیلی شیرین شده، همش برمیگردی و سینه خیر میری.از خودت صداهای قشنگ در میاری.دستتو میاری بالا و صورتمونو لمس میکنی، اینقدر در روز بوست میکنم که حد و اندازه نداره.وقتی جلوی آینه میبرمت و خودتو توش میبینی،فقط میخندی. صبحها که از خواب پا میشی فقط می...
19 خرداد 1394

شش ماهگی و آتلیه

روز یکم خرداد رفتیم خونه مامان شیرین      روز شنبه دوم خرداد رفتیم آتلیه، از 19 اردیبهشت وقت گرفته بودم که 2 خرداد ساعت 10 صبح نوبت ما بود،ساعت 12 کارمون تموم شد.خداروشکر خیلی خوب بودی ماهانم حتی عکاس عزیز هم میگفت پسرتون با این سنش خیلی خوب همکاری کرد.بعد آتلیه با بابایی رفتیم خونه مامان بزرگ بابایی،  خاله های بابایی تا فهمیدن شما اونجایی همه اومدن و تا آخر شب دور هم بودیم.فدات بشم من ماهان که تو اینقدر شیرینی. فدای اون چشای نااااااااازت  شب چهارم خرداد شما تب کردی که استامینوفن دادم تبت اومد پایین،  اما صبح دوباره بدنت داغ شد،  اشتها به هیچ چیز نداشتی حتی شیرمم نمیخور...
8 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان من می باشد